انشا در مورد فیس بوک
ما بهمراه دوستمان عضو فیس بوک میباشیم . فیس بوک جای خوبی است اما بیشتر اعضایش باهم فامیل هستند و از نام
خانوادگیشان میشود فهمید .مثل سبز یاایرانی یا پرشین یا پارسی .اکثراًهم شبیه هم هستند طوری که ما اوائل فکر میکردیم دوقلو باشند .
وقتی وارد فیس بوک شدیم تازه فهمیدیم که اسم این اقدس چپول دختر همسایه مان پرمیس بوده و چقدر هم خوشگل بوده و ما نمیدانستیم .
یک عالمه دوست پسر دارد که مدام برایش پنج برعکس میفرستند . تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود اما یک شعرهایی میگذارد در والش که ما معنیش را نفهمیدیم . از دختر عمویمان پرسیدیم گفت:جز جگر گرفته کپی پیست میکند . دوست پسر منو هم غر زده سلیطهءایکبیری .
فیس بوک دونفر عضو فعال دارد که مدام حرف میزنند .یکی اسمش کورش است و نام خانوادگیش بزرگ و دیگری هم باید پزشک باشد که به او علی آقای شریعتی میگویند .
هرچقدر از خانه بیرون میرویم واز مردم فحشهای بد بد میشنویم در عوض در فیس بوک همش حرفهای گل و بلبل است و همه مهربانند .
البته یکی دوتا از همسایه هایمان که فحش بدبد میدهند را در فیس بوک شناختیم و دیدیم در فیسبوک قربان صدقهءهمه میروند و از انسانتیت حرف میزنند ،اما نمیدانیم چرا تا خودمان رامعرفی کردیم بلاکمان کردند.
فیس بوک جای عجیبی است .دیروز که به اتفاق پدرمان از کنار مسجد شهر رد میشدیم شنیدیم که حاج آقا طاهری امام جماعت مسجد پشت بلندگو میگفت:این فیس بوک ساخت شیطان است و میخواهد جوانان مارا از راه بدر کند . خدارا شکر میکنیم که حاج آقا طاهری که خودشان هم عضو فیسبوک هستند سنشان زیاد است وگرنه ایشان هم از راه بدر میشدند .
ما خودمان یکبار از ایشان پرسیدیم که چرا خودتان عضو فیس بوکید ؟ایشان فرمودند: برای تحقیق وبررسیه مکر دشمنان در آنجا عضو شده ایم .
گفتیم :چرا فقط با دخترهای ***ی دوست میشوید و پنج برعکس برایشان میفرستید؟
ایشان گفتند: میخواهیم براه راست هدایتشان کنیم و منظورمان امر به معروف است
ایشان اخم کردند و گفتند:شما اصلاً مارا چجوری در فیسبوک شناختید؟
گفتیم ،خوب آخر عکستان را دیدیم که کلّهءخودتان را روی بدن آرنولد چسبانده اید .
دیگر نشنیدیم ایشان چه گفتند چون یک چک بما زدند که تا دوساعت گوشمان بوق اشغال میزد .
خلاصه ما فیسبوک را دوست میداریم،آنجا اقدس چپول پرمیس جیگر میشود ،ابرام شتر خفه کن پسر آریایی میشود،همه مهربانند و حاج آقا طاهری هم آهنگ رپ میگذارد و گاهی هم حرفهای قشنگ میزندو از چک زدن خبری نیست ،فیسبوک پر است از شریعتی و کورش و این آقاهه که تازه عضوش شده ،استیو جابز .راستی ما نمیدانستیم خارجیها انقدر قشنگ فارسی مینویسند همین آقای جابز یکیش .
این بود انشای ما .
انشای دانشآموز دوم دبستان در مورد حیوانات
ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همین تور.
ما هر روز در مورد حیوانات هرف میزنیم، بابایمان هم همین تور.
بابایمان همیشه وقتی با ما حرف میزند از حیوانات هم یاد میکند. مسلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت: "طوله سگ مگه تو مشق نداری که نشستی پای تلوذیون؟"
وهر وقت ما پول میخواهیم می گوید: "کره خر مگه من نشستم سر گنج؟"
چند روز پیش وقتی ما با مامانمان و بابایمان رفتیم خونه امه زهرا اینا یک تاکسی داشت می زد به پیکان بابایمان.
بابایمان هم که آن روی سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت: "مگه کوری گوصاله؟"
آقاهه هم گفت: "کور باباته یابو، پیاده میشم همچین میضنمت که به خر بگی زن دایی"
بابایمان هم گفت: "برو بینیم بابا، جوجه!" و عین غرقی پرید پایین ولی آقاهه از بابایمان خیلی گنده تر بود و بابایمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابایمان گفت: "مگه کرم داری آخه خرص گنده؟ مجبوری عین خروس جنگی بپری به مردم؟"
ما تلوذیون را هم که خیلی هیوان نشان میدهد دوست میداریم. البته علیآقا شوهر خاله مان میگوید که تلوذیون فقت شده راز بقا!
فامیل های ما هم خیلی هیوانات را دوست دارند. پارسال بهار دسته جمی...!نه نه! اشتباه شد!پارسال بهار در عروسی منوچهر پسر خاله مان که رفت قاتی مرغ ها، شوهر خاله مان دو تا گوسفند آورد که ما با آن ها خیلی بازی کردیم ولی بعدش شوهر خاله مان همان وست سرشان را برید! ما اولش خیلی ترسیدیم ولی بابایمان گفت چند تا عروسی برویم عادت میکنیم. البته گوسفندها هم چیزی نگفتند و گذاشتند شوهر خالهمان سرشان را ببرد. حطما دردشان نیامد!
ما نفهمیدیم چطور دردشان نیامده چون یکبار در کامپیوتر داداشمان یک فیلم دیدیم که دوتا آقا که هی می گفتند الله اکبر سر یک آقا رو که نمیگفت الله اکبر بریدند و اون آقاهه خیلی دردش اومد و ما تصمیم گرفتیم که همیشه بگیم الله اکبر که یک وقت کسی سرما را نبرد.
ما نطیجه می گیریم که خیلی خوب شد که ما در ایران به دنیا آمدیم تا بتوانیم هر روز از اسم حیوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم و آنها را در تلوذیون ببینیم در موردشان حرف بزنیم و اکسهای آن ها را به دیوار بچصبانیم و به آن ها مهرورضی کنیم و نمی دانیم اگر در ایران به دنیا نیامده بودیم چه قلتی باید میکردیم!